در یک چهارراه ، که آدرسش اهمیتی ندارد یک دختر ، که اسمش را کاری نداریم به چراغ قرمز عابر پیاده رسید و ایستاد و منتظر ماند و نرفت مردانی ، که به سطح فرهنگشان کاری نداریم از کنار دختر ، که لباسش در قصه ما نقشی ندارد به خیابانی ، که تعداد ماشین هایش را بیخیال می شویم وارد می شدند چراغ قرمز و ترافیک بود و کسی نمی ایستاد یک انگشت توهین آمیز چند آرنج خشن چند صد کلمهی تحقیر کننده با پیکر دختر برخورد کرد از کشوری که اسمش را نمی بریم از مردمی ، که نامهایشان را فراموش می کنیم از آیینی که نقشش را در این حادثه انکار می کنیم دخترک بیزار بود ...