Friday

Impossible

I remember years ago
Someone told me I should take
Caution when it comes to love
I did, I did
And you were strong and I was not
My illusion, my mistake
I was careless, I forgot
I did
And now when all is done
There is nothing to say
You have gone and so effortlessly
You have won
You can go ahead tell them


Tell them all I know now
Shout it from the roof top
Write it on the sky love
All we had is gone now
Tell them I was happy
And my heart is broken
All my scars are open
Tell them what I hoped would be
Impossible, impossible
Impossible, impossible


Falling out of love is hard
Falling for betrayal is worst
Broken trust and broken hearts
I know, I know
Thinking all you need is there
Building faith on love is worst
Empty promises will wear
I know (i know)
And know when all is gone
There is nothing to say
And if you're done with embarrassing me
On your own you can go ahead tell them


Tell them all I know now
Shout it from the roof top
Write it on the sky love
All we had is gone now
Tell them I was happy
And my heart is broken
All my scars are open
Tell them what I hoped would be
Impossible, impossible
Impossible, impossible
Impossible, impossible
Impossible, impossible
Impossible, impossible


Ooh impossible (yeah yeah)


I remember years ago
Someone told me I should take
Caution when it comes to love
I did


Tell them all I know now
Shout it from the roof top
Write it on the sky love
All we had is gone now
Tell them I was happy (i was happy)
And my heart is broken
All my scars are open
Tell them what I hoped would be
Impossible, impossible
Impossible, impossible
Impossible, impossible
Impossible, impossible
Impossible, impossible


I remember years ago
Someone told me I should take
Caution when it comes to love
I did

Tuesday

غریب است....



غریب است دوست داشتن.

عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...

و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر

هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر.

تقصیر از ما نیست؛

تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند

Sunday

هنر نبودن دیگری

یکی بود یکی نبود . این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده . یکی بود یکی نبود . در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد.
هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ، که یکی بود ،  دیگری هم بود . همه با هم بودند . و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم .
از دارایی ، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست . هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما . و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن .
و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم 




عشق نمی پرسه اهل کجایی فقط میگه توی قلب من زندگی کن عشق نمی پرسه چرا دور هستی فقط میگه همیشه با من هستی عشق نمیگه دوستم داری؟ فقط میگه دوستت دارم 

Friday

حکایت منو شهرقصه!






‫دوستان ، شهر قصه که یادتونه ؟ یادتون هست یه فیل داشت که اومد آب بخوره افتاد و دندونش شکست ؟
هر کسی اومد و از روز دل سوزی عوضش کرد ، جوری که خودشون دوست داشتن اما بعد همون تغییری که داده بودند رو نخواستن . انقدر عوض شد و عوض شد که دیگه فیــــــــل نبود . هیچی نبود ، حتی حیوان هم نبود



حکایت من حکایت فیل است ، قبل از عوش شدن برای خودم اسم داشتم ، کسی بودم ، خصوصیاتی داشتم . تا اینکه کسی اومد و من رو خواست . من هم هر طور که خواست براش عوض شدم ، دختری شدم که هیچ کس فکرش را نمی کرد و نمیشناخت . لال شدم ، حتی در مقابل بد تا کردن هایش سر تعظیم فرود آوردم . حاضر شدم حتی به من نا سزا بگوید ، ولی لب بگشاید . تنها راه ابراز عشقم به او زبان مورس بود و صدای چند تق تق که راهنما زدن اسم گذاشته بود . چون اگر در اوج ناراحتی هم می خواستم حرفی بزنم برایم " بوز " میزد ، یعنی خفه


ساخته ی دست اوئی بودم که دیگر بعد از تغییر ، دلش را زدم . من دیگر حتی آدم هم نیستم





مطمئن باش برو

ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
...و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود
...وبه یک قلب يتيم که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود
تو برو
برو تا راحت تر تکه های دل خود را
آرام سر هم بند زنم



دوستَش داشته باشي دلت نمياد اذيتش کني؟ دلت نمياد شيشه دلش رو با سنگ زخم زبون بشکني؟ دلت نمياد ازش پيش خدا شکايت کني حتي اگر بره و همه چيزو با خودش ببره... حتي اگر از اون فقط هاي های گريه ي شبانت بمونه و عطر اخرين نگاهش... حتي اگر بعد از رفتنش پيچک دلت به شاخه نازک تنهايي تکيه کنه.

ديدي؟هر گوشه و کنار شهر هر وقت کسي از کن...ارت رد ميشه که... بوي عطرش رو ميده چه حالي ميشي؟ بر ميگردي و به اون رهگذر نگاه ميکني تا مطمئن بشي خودش نبوده

ضربان قلب






سه بیلیون بار!
تعداد ضربان یک قلب متوسط
در عمر


قلب متوسط؟

...

از خودم می‌‌پرسم:
قلب "متوسط" چی‌ یه؟
تو سینهُ کی میزنه؟



قلب مجروح چطور؟

ضربان قلب یک عاشق با یک قصاب یکی‌ یه؟




ریتم و آهنگش چطور؟




قلب دانشجو چنگ میزنه

قلب ظالم طبل

و قلب عاشق ویلن؟



و اگه خنجر رو از قلب عاشق دربیاریم

بزنیم تو قلب قاتل

پوست طبل پاره میشه؟
سرو صدا‌ها میخوابه؟
و صدای دانشجو آزاد میشه؟



یا تا بوده چنین بوده

و تا هست همینطور میمونه همیشه؟

Thursday

ترین هایی که باید جدیشون گرفت!!





سازنده ترين کلمه" گذشت" است... آن را تمرين کن


پر معني ترين کلمه" ما" است... آن را بکار ببند


عميق ترين کلمه "عشق" است... به آن ارج بنه



بي رحم ترين کلمه "تنفر" است... از بين ببرش






سرکش ترين کلمه "هوس" است... با آن بازي نکن


خودخواهانه ترين کلمه" من" است... از آن حذر کن


ناپايدارترين کلمه "خشم" است... آن را فرو ببر



بازدارنده ترين کلمه "ترس" است... با آن مقابله کن

با نشاط ترين کلمه "کار" است... به آن بپرداز

پوچ ترين کلمه "طمع" است... آن را بکش

سازنده ترين کلمه "صبر" است... براي داشتنش دعا کن

روشن ترين کلمه "اميد" است... به آن اميدوار باش

ضعيف ترين کلمه "حسرت" است... آن را نخور

تواناترين کلمه "دانش" است... آن را فراگير

محکم ترين کلمه "پشتکار" است... آن را داشته باش

سمي ترين کلمه "غرور" است... بشکنش

سست ترين کلمه "شانس" است... به اميد آن نباش

بي احساس ترين کلمه "بي تفاوتي" است... مراقب آن باش

دوستانه ترين کلمه "رفاقت" است... از آن سوءاستفاده نکن

زيباترين کلمه "راستي" است... با آن روراست باش

زشت ترين کلمه "دورويي" است... يک رنگ باش

ويرانگرترين کلمه "تمسخر" است... دوست داري با تو چنين کنند؟

موقرترين کلمه "احترام" است... برايش ارزش قائل شو

آرام ترين کلمه "آرامش" است... به آن برس

عاقلانه ترين کلمه "احتياط" است... حواست را جمع کن

دست و پاگيرترين کلمه "محدوديت" است... اجازه نده مانع پيشرفتت بشود

سخت ترين کلمه "غيرممکن" است... وجود ندارد

مخرب ترين کلمه "شتابزدگي" است... مواظب پل هاي پشت سرت باش

تاريک ترين کلمه "ناداني" است... آن را با نور علم روشن کن

کشنده ترين کلمه "اضطراب" است... آن را ناديده بگير

صبورترين کلمه "انتظار" است... منتظرش باش

بي ارزش ترين کلمه "انتقام" است... بگذار و بگذر

زن ....






زن که باشی

درباره‌ات قضاوت می‌کنند؛
در باره‌ی لبخندت
که بی‌ریا نثار هر احمقی کردی
درباره‌ی زیبایی‌ات

......که دست خودت نبوده و نیست
درباره‌ی تارهای مویت
که بی‌خیال از نگاه شک‌آلوده‌ی احمق‌ها
از روسری بیرون ریخته‌اند
درباره‌ی روحت، جسمت
درباره‌ی تو و زن بودنت، عشقت، همسرت
قضاوت می‌کنند
تو نترس و زن بمان
احمق‌ها همیشه زیادند
نترس از تهمت دیوانه‌های شهر
که اگر بترسی
رفته رفته
زنِ مردنما می‌شوی

.......


تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود.
او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست.
سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن  بیاساید.
اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود.
بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد:
« خدایــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟ »
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید.
کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بود.
نجات دهندگان می گفتند:
“خدا خواست که ما دیشب آن آتشی را که روشن کرده بودی ببینیم

نصیحت


عشق را به کسانی بدهید که لایق ان هستند نه تشنه ان زیرا تشنه روزی سیراب خواهد شد

........من این کارو کردم پشیمون شدم

.....


بیایید خورشید باشیم تا مهرمان دل ها را گرم

کند یا که به زلالی آب باشیم تا پاکی را به

ارمغان بیاوریم.

اما نه ! من ترجیح میدم خودم باشم
تابه خاطر خودم دوستم داشته باشند...

تو هم جزو این ها هستی؟




بعضی‌ها شعرشان سپید است، دلشان سیاه،
بعضی‌ها شعرشان كهنه است، فكرشان نو،
بعضی‌ها شعرشان نو است، فكرشان كهنه

،
بعضی‌ها یك عمر زندگی می‌كنند برای رسیدن به زندگی،
بعضی‌ها زمین‌ها را از خدا مجانی می‌گیرند و به بندگان خدا گران می‌فروشند
.
بعضی‌ها حمال كتابند،
بعضی‌ها بقال كتابند،
بعضی‌ها انبارداركتابند،
بعضی‌ها كلكسیونر كتابند



بعضی‌ها قیمتشان به لباسشان است، بعضی به كیفشان و بعضی به كارشان،
بعضی‌ها اصلا قیمتی ندارند،
بعضی‌ها به درد آلبوم می‌خورند،
بعضی‌ها را باید قاب گرفت،
بعضی‌ها را باید بایگانی كرد،
بعضی‌ها را باید به آب انداخت،
بعضی‌ها هزار لایه دارند


بعضی‌ها ارزششان به حساب بانكی‌شان است،
بعضی‌ها همرنگ جماعت می‌شوند ولی همفكر جماعت نه،
بعضی‌ها را همیشه در بانك‌ها می‌بینی یا در بنگاه‌ها.
بعضی‌ها در حسرت پول همیشه مریضند،
بعضی‌ها برای حفظ پول همیشه بی‌خوابند،
بعضی‌ها برای دیدن پول همیشه می‌خوابند

،
بعضی‌ها برای پول همه كاره می‌شوند.
بعضی‌ها نان نامشان را می‌خورند،
بعضی‌ها نان جوانیشان را میخورند،
بعضی‌ها نان موی سفیدشان را میخورند،
بعضی‌ها نان پدرانشان را میخورند،
بعضی‌ها نان خشك و خالی میخورند،
بعضی‌ها اصلا نان نمیخورند

،
بعضی‌ها با گلها صحبت می‌كنند،
بعضی‌ها با ستاره‌ها رابطه دارند.
بعضی ها صدای آب را ترجمه می‌كنند.
بعضی ها صدای ملائك را می‌شنوند.
بعضی ها صدای دل خود را هم نمی‌شنوند.
بعضی ها حتی زحمت فكركردن را به خود نمی‌دهند

.
بعضی ها در تلاشند كه بی‌تفاوت باشند.
بعضی ها فكر می‌كنند چون صدایشان از بقیه بلندتر است، حق با آنهاست.
بعضی ها فكر میكنند وقتی بلندتر حرف بزنند، حق با آنهاست.
بعضی ها برای سیگار كشیدنشان همه جا را ملك خصوصی خود می‌دانند.
بعضی ها فكر میكنند پول مغز می‌آورد و بی پولی بی مغزی

.
بعضی ها برای رسیدن به زندگی راحت، عمری زجر می‌كشند.
بعضی ها ابتذال را با روشنفكری اشتباه می‌گیرند.
بعضی از شاعران برای ماندگار شدن چه زجرها كه نمی‌كشند.
بعضی ها یك درجه تند زندگی می‌كنند، بعضی‌ها یك درجه
كند.


هیچكس بی‌درجه نیست.
بعضی ها حتی در تابستان هم سرما می‌خورند.
بعضی ها در تمام زندگی‌شان نقش بازی می‌كنند.
بعضی از آدمها فاصله پیوندشان مانند پل است، بعضی مانند طناب و بعضی مانند نخ.
بعضی ها دنیایشان به اندازه یك محله است، بعضی به
اندازه یك شهر

،
بعضی به اندازه كرة زمین و بعضی به وسعت كل هستی.
بعضی ها به پز میگویند پرستیژ
بعضی ها خیلی جورهای مختلف هستند.
شما چطور؟ آیا شما هم از این بعضی ها هستید ؟؟؟

دوستی




دل من دير زمانی است كه می پندارد 

« دوستی » نيز گلی است ؛

مثل نيلوفر و ناز ،

ساقه ترد ظريفی دارد .

بی گمان سنگدل است آنكه روا می دارد

جان اين ساقه نازك را

- دانسته-

بيازارد !



در زمينی كه ضمير من و توست ،

از نخستين ديدار ،

هر سخن ، هر رفتار ،

دانه هايی است كه می افشانيم .

برگ و باری است كه می رويانيم

آب و خورشيد و نسيمش « مهر » است



گر بدانگونه كه بايست به بار آيد ،

زندگی را به دل‌انگيزترين چهره بيارايد .

آنچنان با تو در آميزد اين روح لطيف ،

كه تمنای وجودت همه او باشد و بس .

بی‌نيازت سازد ، از همه چيز و همه كس .



زندگی ، گرمی دل های به هم پيوسته ست

تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست .



در ضميرت اگر اين گل ندميده است هنوز ،

عطر جان‌پرور عشق

گر به صحرای نهادت نوزيده است هنوز

دانه ها را بايد از نو كاشت .

آب و خورشيد و نسيمش را از مايه جان

خرج می بايد كرد .

رنج می بايد برد .

دوست می بايد داشت !



با نگاهی كه در آن شوق برآرد فرياد

با سلامی كه در آن نور ببارد لبخند

دست يكديگر را

بفشاريم به مهر

جام دل هامان را

مالامال از ياری ، غمخواری

بسپاريم به هم



بسراييم به آواز بلند :

- شادی روی تو !

ای ديده به ديدار تو شاد

باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست

تازه ،

عطر افشان

گلباران باد .