Tuesday

اشکهای یک مادر

اشکهای یک مادر

کودک از مادرش پرسید:"چرا گریه می کنی؟"
مادر پاسخ داد:"چون مادرم."
کودک گفت:"نمی فهمم."
مادر او را در آغوش کشید و گفت:"هرگز نخواهی فهمید"
کودک از پدرش پرسید که چرا مادر بی هیچ دلیلی گریه می کند و تنها جوابی که پدر داشت این بود که همة مادرها همین طور هستند.
کودک تصمیم گرفت این موضوع را از خدا بپرسید:"خدایا!چرا مادرها به این راحتی گریه می کنند؟"
خداوند پاسخ داد:"پسرم!من شانه های آنها را طوری خلق کردم که توان تحمل بار سنگین زندگی راداشته باشد و در عین حال آرام و مهربان باشد.من به مادران نیرویی دادم که طاقت به دنیا آوردن کودکانشان را داشته باشند.من به آنها نیرایی دادم که توان ادامه ادن راه را، حتی هنگامی که نزدیکانشان رهایشان کرده اند، داشته باشند؛ توان مراقبت از خانواده در هنگام بیماری،بی هیچ شکایتی. من به آنها عشق ورزیدن به فرزندانشان را آموختم،حتی هنگامی که این فرزندان با آنها بشیار بد رفتار کرده اند.
               و البته اشک را نیز به آنها دادم، برای زمانی که به آن به نیاز دارند."

No comments: