Monday

قشنگ ترین دختری که تا الان دیدم


فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود، روی نیمکتی چوبی، روبروی یک آبنمای سنگی.
پیرمرد از دختر پرسید:

-
غمگینی؟
-
نه.
-
مطمئنی؟
-
نه.
-
چرا گریه می کنی؟
-
دوستام منو دوست ندارن.
-
چرا؟
-
چون قشنگ نیستم
-
قبلا اینو به تو گفتن؟
-
نه.
-
ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم.
-
راست می گی؟
-
از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد.

چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد، عصای سفیدش رو بیرون آورد و رفت...

No comments: