سرودي خواهم گفت
به وسعت تمام دريا ها
حرف دل را با تو ميزنم
كه از چراغ تنها نورش را نمي بيني
از صدا تنها صوتش را نمي شنوي
حرف دل را با تو خواهم زد
اي تمام هستي من
كه از بوي مشكت مستم
براي لحظه ايي هم كه شده كنار من بنشين
ياد و خاطر لحظه هاي شاد را بيادم بياور
كه صداقت پاي افزار ستم شده
كه رفاقت صندلي سلطنت شده
تويي كه گرده را هدايت مي كني
تويي كه موج را بر فراز صخره ها با خشونت مي آفريني
صدايم كن كه از صدايت مستم
صدايم كن ، تنها تو صدايم را مي شنوي
خدايا، حرف دل را با تو و تنها با تو مي زنم
تويي كه محرم تمام درد دلهاي خستگانت هستي
نفرين بر نا مرد و نا مردي
No comments:
Post a Comment